خدایا خودت کمکشون کن...
ای جسارت! دوست من باش. ------------------------------------------ ------------------------------ ------------------------------ ------------------------------ ------------------------------ ------------------------------ ------------------------------ ------------------------------ ------------------------------
وای!خیلی کیف میده ها!حتما امتحان کنین...
روزگاری در گوشه ای از دفترم نوشته بودم
تنهایی را دوست دارم چون بی وفا نیست
تنهایی را دوست دارم چون تجربه اش کردم
تنهایی را دوست دارم چون عشق دروغین در آن نیست
تنهایی را دوست دارم چون در خلوت تنهاییم در انتظار خواهم گریست و هیچ کس اشک هایم را نمیبیند
اما از روزی که با تو آشنا شدم
از تنهایی بیزارم چون تنهایی یاد آور لحظات تلخ بی تو بودن است
از تنهایی بیزارم چون فضای غم گفته سکوتم تو را فریاد میزند
از تنهایی بیزارم چون به تو وابسته ام
از تنهایی بیزارم چون با تو بودن را تجربه کرده ام
از تنهایی بیزارم چون خداوند هیچ انسانی را تنها نیافریده است
از تنهایی بیزارم چون خداوندتو را برایم فرستاد تا تنها نباشم
از تنهایی بیزارم چون هر وقت در تنهایی گریه می کنم دستان مهربانت را برای پاک کردن اشک هایم کم میاورم
از تنهایی بیزارم چون شیرین ترین لحظاتم با تو بودن است
از تنهایی بیزارم چون مرداب مرده ی تنم با آفتاب نگاه تو جان میگیرد
از تنهایی بیزارم چون کویر خشک لبانم عطش باران محبت لبانت را دارد
از تنهایی بیزارم چون به قداست شانه هایت ایمان دارم.
از تنهایی بیزارم چون تمام واژه های شعرم با تو بودن را فریاد میزند.
از تنهایی بیزارم چون هیچگاه تنهایی را درک نکرده ام
همیشه… همه جا… در هر حال… حضورت را در قلبم حس کرده ام پس بگذار با تو باشم
و عاشقانه در آغوش پر مهر تو بمیرم تا همیشه ماندگار باشم. پس تنهایم نگذار
لطفا نظربدين!!!
اینم یه شعر از فریدون مشیری که من خیلی اینودوس دارم!!
خداحافظ همین حالا، همین حالا که من تنهام خداحافظ به شرطی که بفهمی تر شده چشمام خداحافظ کمی غمگین، به یاد اون همه تردید به یاد آسمونی که منو از چشم تو میدید اگه گفتم خداحافظ نه اینکه رفتنت ساده اس نه اینکه میشه باور کرد دوباره آخر جاده اس خداحافظ واسه اینکه نبندی دل به رؤیا ها بدونی بی تو و با تو، همینه رسم این دنیا دوستای گلم حتمانظربدین!!!
الهی!حالاعاشق کی شدی؟
زانوهامو بغل کرده بودمو نشته بودم کنار دیوار دیدم یه سایه افتاد روم سرم رو آوردم بالا نگاه کرد تو چشمام، از خجالت آب شدم تمام صورتم عرق شرمندگی پر کرد گفت:تنهایی گفتم:آره گفت:دوستات کوشن؟ گفتم: همشون گذاشتن رفتن گفت: تو که می گفتی بهترین هستن! گفتم:اشتباه کردم گفت: منو واسه اونا تنها گذاشتی گفتم:نه گفت:اگه نه،پس چرا یاد من نبودی؟ گفتم:بودم گفت:اگه بودی،پس چرا اسمم رو نبردی ؟ گفتم:بردم، همین الان بردم گفت:آره،الان که تنهایی،وقت سختی -حرفی واسه جواب نداشتم -سرمو انداختم پایین-گفتم:آره گفتم:تو رفاقتت کم آوردم،منو بخش گفت:ببخشم؟ گفتم:اینقدر ناراحتی که نمی بخشی منو؟ حق داری گفت:نه! ازت ناراحت نبودم! چیو باید می بخشیدم؟ تو عزیز ترینی واسم،تو تنهام گذاشتی اما تنهات نذاشته بودمو نمی ذارم گفتم:فقط شرمندتم گفت:حالا چرا تنها نشستی؟ گفتم:آخه تنهام گفت:پس من چی رفیق؟ من که گفتم فقط کافیه صدا بزنی منو تا بیام پیشت من که گفتم داری منو به خاطر کسایی تنها می ذاری که تنهات می ذارن اما هر موقع تنها شدی غصه نخور،فقط کافیه صدا بزنی منو من همیشه دوست دارم،حتی اگه منو تنها بزاری، همیشه مواظبت بودم،تو با اونا خوش بودی،منو فراموش کردی تو این خوشی اما من مواظبت بودم،آخه رفیقتم،دوست دارم دیگه طاقت نیاوردم،بغض کردمو خودمو اینداختم بغلت،زار زدم،گفتم غلط کردم گفتم شرمنده ام،گفتم دوست دارم،گفتم دستمو رها نکن که تو خودم گم بشم گفتم دوست دارم… گفتم: داد می زنم تو بهترین رفیقیییییییییییییییی بغلت کردم گفتم:تو بن بست رفیقی یک کلام،خدا تو بهترینی
|
About
Home
|